سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و روایت شده است که دو مرد را نزد او آوردند که از مال خدا دزدى کرده بودند : یکى از آن دو بنده بود از بیت المال مسلمانان ، و دیگرى در ملک مردمان . فرمود : ] امّا آن یکى از مال خداست و حدّى بر او نیست چه مال خدا برخى از مال خدا را خورده ، و امّا دیگرى بر او حدّ جارى است و دست او را برید . [نهج البلاغه]
 
جمعه 87 شهریور 29 , ساعت 2:49 عصر

نقاش دوره گردی برای یافتن چند نمونه کاری در یک روستاهای بین راه توقف می کند. یکی از نخستین مشتریان او مرد مستی بود که علیرغم صورت کثیف و نتراشیده و لباس های گل آلود، با وقار و متانتی که در خود سراغ داشت، مقابل نقاش می نشیند.

پس از آنکه نقاش بیش از حد معمول بر روی چهره ی او کار می کند، تابلو را از روی سه پایه بر می دارد و به طرف او دراز می کند.

مرد مست هاج و واج ، به مرد خوش لباس و خوش روی روی تابلو نگاه می کند و می گوید: « این که من نیستم.»

نقاش پاسخ می دهد:« من شما را آن طوری که می توانید باشید کشیده ام.»

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ