جمعه 87 شهریور 29 , ساعت 2:49 عصر
نقاش دوره گردی برای یافتن چند نمونه کاری در یک روستاهای بین راه توقف می کند. یکی از نخستین مشتریان او مرد مستی بود که علیرغم صورت کثیف و نتراشیده و لباس های گل آلود، با وقار و متانتی که در خود سراغ داشت، مقابل نقاش می نشیند.
پس از آنکه نقاش بیش از حد معمول بر روی چهره ی او کار می کند، تابلو را از روی سه پایه بر می دارد و به طرف او دراز می کند.
مرد مست هاج و واج ، به مرد خوش لباس و خوش روی روی تابلو نگاه می کند و می گوید: « این که من نیستم.»
نقاش پاسخ می دهد:« من شما را آن طوری که می توانید باشید کشیده ام.»
نوشته شده توسط فاطیما | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ